پیرامون پیامی که شب گذشته دریافت کردم، لازم دیدم توضیحی ارائه کنم.

پیش از این چندباری خاطرات شخصی خود را در دفاتر و وبلاگ‌های مختلف نوشته بودم، اما هر بار که خسته می‌شدم و رها می‌کردم، با شیوه‌ای جدید بازمی‌گشتم. زمانی به زبان محاوره، چند روزی با گستردگی و توضیحات فراوان، مدتی تنها به صرف توضیح احساسات شخصی و خلاصه هر زمان، به شیوه‌ای خاطرات و احساساتم را بیان کردم.

اخیرا و پس از اینکه به یاد آوردم که مدت زیادی است از فضای نوشتن (چه کاغذی و چه وبلاگنویسی) فاصله گرفته‌ام، تصمیمم بر آن شد تا شیوه‌ای جدید را انتخاب و آن را امتحان کنم، به‌گونه‌ای که در نوشته‌هایم نه جایی برای قضاوت وجود داشته باشد و نه نگران از بابت اتوسانسوری باشم. آیا شما شیوه‌ای بهتر از بیان احساسات و اندیشه‌ها در قالب داستان سراغ دارید؟ من ندارم. راستش را بخواهید این مدل نگارش بخش‌هایی زیادی از ذهن من را می‌کند و به هر راه و روش دیگری ترجیحش می‌دهم.

اما کسی، تنها پس از دو بار که من از این شیوه استفاده کردم، برایش این سوال به وجود آمد که چرا من فکر می‌کنم نویسنده هستم؟ بالاتر توضیح دادم، من چنین گمانی ندارم! اصلا نگاهی گذرا به دو پست پیشین این وبلاگ، شما را از این گمان که من چنین ادعایی دارم قطعا خارج می‌کند! آن از مورد اول که وقتی بیان همه احساسات شخصی‌ام به پایان رسید، در چند جمله فیلمفارسی‌طور فقط بسته‌بندی‌اش کردم و آن از مورد دیشبی که اصلا قالب داستان ندارد! اینکه خود من از واژه داستان برای توصیف آن‌ها استفاده می‌کنم، به هیچ وجه به این معنا نیست که گمان می‌کنم داستان‌نویس هستم. 

در کار ژورنالیستی هم کلمه‌ Story را داریم و آن را تقریبا برای هر گزارشی که شیوه روایی داشته باشد به کار می‌بریم. اصلا خود شما هم در اینستاگرام از این واژه استفاده می‌کنید و مثلا "اولین بار رفتن به مستراح نمایشگاه کتاب تهران" را با چند عکس و جمله در استوری، روایت می‌کنید. آیا کسی تاکنون به شما گفته چرا فکر می‌کنید داستان‌نویس هستید؟ نه! 

من هم همین کار را می‌کنم. تنها کمی آب و تاب می‌دهم تا به دل خودم بیشتر بنشیند و فکر نکنم که دارم روایت روزمره می‌نویسم، چیزی که اخیرا از آن نفرت پیدا کرده‌ام. پس اگر اجازه دهید هر چند هفته یک‌بار ستاره زردی به سبب نگارش یک متن زرد دیگر از من، در صفحه مدیریت وبلاگ شما روشن شود. اگر هم فردا روزی تصمیم گرفتم پول به یک ناشر بدهم و زردی‌جات خود را در قالب یک کتاب چاپ کنم، شخصا تعهد می‌دهم که اولیای دم از سر تقصیرات قاتلم درگذرند. به گمانم شما بعد از دیدن ماجرای امیرعلی ق. فکر کردید که باز یک احمق دیگر، توهم برش داشت!

پی‌نوشت. شاید حتی همین توضیحات باعث قضاوت بیشتر شود! اما نکنید! زردنویسی همیشه زردنویسی است، این که چه قالبی برای آن انتخاب شده باشد، تفاوت ناچیزی ایجاد می‌کند. در این دریای زرد، اجازه دهید لکه زرد من کمی پررنگ‌تر باشد، چه می‌شود؟ (برای هفتمین بار از واژه زرد استفاده کردم!)

پی‌نوشت بعدی. اگر دیدم همه شروع به نوشتن درباره فاجعه امیرعلی ق. نکردند و این قضیه هم مثل سیل و زله لوث نشد، من هم حرف‌هایی دارم که دارند مثل خوره روحم را در انزوا می‌خورند و می‌تراشند.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها