در من مرد فرانسوی بیست و چند سالهای در میانهی قرن بیستم زندگی میکند که 18 آوریلش را سه ساعت بعد از سپیدهی صبح با یک فنجان قهوه در دست در حالی آغاز کرده که "صدای سکوت" خانهی کوچکش را پر کرده است اما او نه به موسیقی گوش می دهد و نه قهوهاش را میخورد و تنها منتظر است که آسمان گرفتهی شهر ببارد تا قلمش روی کاغذ بهتر به لغزش درآید و همین که باران بند آمد دوباره سوزن گرامافون را روی دیسک بگذارد، نوشتههایش را زیر بغل بزند، به سمت رود سن برود و همه را به آب بسپارد.
درباره این سایت